آرزو دارم که باز ، آن روی زیبا را ببینم
آن سر و آن سینه ، آن بالای رعنا را ببینم
نقش رویای مرا در چشم مشتاقم بخوانی
تا در آن چشمان جادو، نقش رویا را ببینم
قصه ها گفتم به سودای تو با هم صحبتانت
تا نهان از چشم ها ، آن روی زیبا را ببینم
پیش پای خویش را آسان نمی بینم، کجایی؟
ای چراغ زندگی ، تا عرش اعلی را ببینم
با من وحشی، نمی دانم چه کردی، کین زمان من
بهر دیدار تو ، خواهم جمله دنیا را ببینم
دیدن روی توام بس نیست، کی باشد که یک دم
ای سراپایم فدایت، آن سراپا را ببینم؟
رخصتم ده، تا نهان از مردمان، آیم به سویت
وان اشارت های گرم عشرت افزا را ببینم
گر اجازت هست، آن لب های شیرین را ببوسم
ور اجازت نیست، آن خوش بوسه لب ها را ببینم
آرزو دارم که یک شب ، مست آغوش تو گردم
یا در آنجایی که خسبی مست ، آنجا را ببینم
پژمان بختیاری
دیگر اشعار : پژمان بختیاری
نویسنده : علیرضا بابایی